20 سال با هومیوپاتی

نوشته مهرداد اخوان بهبهانی

عضو ممتاز انجمن هومیوپاتی

پزشک و متخصص علوم اعصاب

20 سال قبل وقتی از دانشکده پزشکی فارغ التحصیل می شدم، به صورت کاملا اتفاقی با طب هومیوپاتی آشنا شدم. برای من هم مانند تمام پزشکان قبول کردن این شاخه از طب به عنوان طب مکمل بسیار دشوار بود تا اینکه این شانس را پیدا کردم که مراحل درمان آن را از نزدیک روی چند تن از بستگان درجه اولم ببینم. تاثیرات خارق العاده هومیوپاتی روی سینوزیت، سردرد و اضطراب سه موردی بودند  که توانستند زندگی شغلی مرا کاملا تحت تاثیر خود قرار دهند. دو سال خدمت در روستاهای دور افتاده و محروم سبب شد من علاوه بر داشتن زمان کافی برای مطالعه، فرصت پیدا کنم از نزدیک با بیمارانم آشنا شده و در جریان موضوعات خانوادگی آنها قرار گرفته و با جلب اعتماد ایشان شرح حال دقیق و کاملی از آنها بگیرم. این همان چیزی بود که هومیوپاتی برای انتخاب داروهایش به شدت به آن نیاز داشت. بعدها متوجه شدم یکی از مشکلات اساسی طب رایج دور شدن پزشکان از شرح حال و معاینات بالینی و تکیه بیش از حد ایشان به لوازم پاراکلینیکی و تشخیصی است. پایان یافتن دوران طرح و آغاز کارمن در تهران با تاسیس مطب هومیوپاتی در سال 1380 توام شد. جالب اینجا بود که من برخلاف همکارانم از صفر شروع نکردم چراکه قبل از تاسیس مطب در منزل هم بیمار می دیدم و این امر در بین همکاران هومیوپاتی در آن سالها کاملا رایج بود. خوشبختانه فرصت زیاد و شوق وصف ناشدنی ام برای درمان بیماران تجربه اندک من در طبابت را جبران می کرد و سبب جلب اعتماد بیماران می شد. به گونه ایکه من هر روز تنها یک بیمار را ویزیت می کردم و تا فردا تمام مراجع موجود را برای کشف علت بیماری و نوع دارویش وقت صرف می نمودم. یکی از معضلات آن روزها نبود اینترنت و عدم دسترسی به کلاسها و دوره های کلاسیک هومیوپاتی بود که البته با عشق من و دوستانم به هومیوپاتی این معضل نیز حل شد به گونه ایکه هرکدام از ما مامور بودیم یک فصل مشخص از کتاب مرجع را مطالعه و خلاصه ای از آنرا در یک جلسه هفتگی توضیح دهیم. جلسات ما ظرف سه سال به صورت هفتگی و کاملا منظم برگزار می شد که البته در انتها اثری از مدارک و مدارج علمی نبود اما همه می دانستیم که مشغول چه کار بزرگی هستیم. کتابهای گران قیمت اروپایی نیز توسط تیم تهیه و زیراکس می شد تا همگی بتوانند از آن استفاده کنند. سال دوم اتفاق جالبی افتاد و آن ویزیت مشترک بیمار در جلسات هفتگی بود. این امر علاوه بر افزودن تجربه کاری ما مملو از خاطرات تلخ و شیرینی بود که هنوز در ذهن من باقی مانده است. تجاربی که ما هیچ گاه در دانشکده پزشکی به آن دست پیدا نکردیم.

ما با هومیوپاتی شروع کردیم، با آن بزرگ شدیم و به تدریج وارد میانسالی شدیم. در این سالها آموختیم که درمان گر اصلی اوست و ما تنها بازیگران نقش طبیب هستیم.

20 سال زمان خوبی بود که عمق قدرت هومیوپاتی را درک کنیم. آموختیم که چگونه بدون قضاوت به بیمار نگاه کنیم تا ببینیم که این هنر چگونه به خودی خود تاثیرات شگرفی روی درمان بیماران دارد. آموختیم که توانایی های هومیوپاتی در درمان بیماریهای صعب العلاج را دست کم نگیریم و بیهوده بیماران را ناامید نکنیم. آموختیم که با بیمار صادق باشیم و درمانهای موفق را تنها به توانایی خود نسبت ندهیم چراکه واقعیت اینست که درمان موفق حاصل توانایی داروهای هومیوپاتی، مهارت ما درتشخیص و انتخاب داروی درست و از همه مهمتر اراده و پشتکار بیمار در پیگیری درمان و ترک عادتهای نادرست است و این سه فاکتور به منزله سه ضلع مثلث طلایی درمان هستند. آموختیم که هیچ کس را از درمان ناامید نکنیم و حتی اگر مطمئن هستیم که در زمینه درمان کاری از دستمان بر نمی آید، باز به بیمار دارو بدهیم و نگاهی به دستان شفابخش او داشته باشیم. آموختیم که اشتباهات خود را به گردن هومیوپاتی نیاندازیم و اگر نتوانستیم برای بیمار کاری انجام دهیم، نقایص درمان را به گردن بگیریم و از هر روشی برای کمک بیشتر به بیمار فروگذار نکینم. آموختیم که قدر اعتماد بیمار را بدانیم و هیچ گاه از اسرار او در هیچ شرایطی استفاده شخصی نبریم. آموختیم که چگونه با سایر همکاران متخصص و غیر هومیوپات در درمان بیماران همکاری کرده و بدون قطع داروهای او، به عنوان یک طب مکمل به درمان او کمک کنیم و در نهایت آموختیم که چگونه در بدترین شرایط امیدمان را از دست ندهیم و تا زمانی که ممکن است به درمان ادامه دهیم.

 

در پایان قصد دارم به رسم ادب از اساتید و دلسوزان هومیوپاتی برای تحمل مشقات فراوان در راه بسط و ترویج این دانش نوظهور در کشور عزیزم ایران تشکر و قدر دانی کنم. هم چنین از بیمارانی که تن و جان نازنینشان را به من سپردند و فرصت درمانشان را از من دریغ نداشتند، سپاسگذاری کنم. امید است که تجربه 20 سال اخیر و لطف پروردگار و صبر بیماران فرصت خدمت بیشتر و صادقانه تری به اینجانب ارزانی نماید. در پایان به رسم ادب دست مادر، پدر و همسرم را برای تمام حمایتهای بی چشم داشتشان می بوسم.

0
  نوشته‌های مرتبط
  • No related posts found.

You must be logged in to post a comment.